ANITA
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی....

ماجرای جالب زیر را از دست ندهید!

 او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.

زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست.به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.

آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند.



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 2 اسفند 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

من و میلاد اقبالی



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 2 اسفند 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر

ارسال در تاريخ چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

تو همان شقایق معروف

سهرابی

تا

تو

هستی

زندگی باید کرد

ارسال در تاريخ چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

آرزویم این است
که این ماه جورِ دیگری بیاید
آسمان نه مثل هر سال

امسال جورِ دیگری آبی
آفتاب بر بام خانه هایمان جورِ دیگری بتابد
ابر‌ی اگر بارانیست

جورِ دیگری ببارد
روزگار جورِ دیگری با ما
آدم‌ ها جورِ دیگری با هم
زندگی‌‌ ها جورِ دیگری باشند

آرزویم این است
یک روز حال من جورِ دیگری باشد
به سراغت بیایم
جورِ دیگری نگاهم کنی‌
جراتی داشته باشم
جورِ دیگری بگویم
” دوستت دارم ”

ارسال در تاريخ چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

ياد بگيريم

ظرف چند ثانيه مي توان زخمي عميق در دل كساني كه دوستشان داريم

              ايجاد كنيم

         اما سالها وقت لازم خواهد بود تا ان زخم التيام يابد

ارسال در تاريخ شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

مورﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ !!

ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻮﺷﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ !

ﺗﻮ ﻣﺨﺎﻃﺒﯿﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ..!

ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﻢ ﺟﻮﺍﺩ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺟﻮﺍﺩﮐﯿﻪ؟

ﮔﻔﺘﻪ : ﺩﻭﺳﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ !

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻓﺮﯾﺪ ﮐﯿﻪ ؟

ﮔﻔﺘﻪ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﻢ !

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻫﺎﺩﯼ ﮐﯿﻪ ؟

ﮔﻔﺘﻪ : ﺣﮑﻢ ﺩﺍﺩﺍﺷﻤﻮ ﺩﺍﺭﻩ !

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﺼﻄﻔﯽ ﮐﯿﻪ؟

ﮔﻔﺘﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻣﻮﻧﻪ !

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﮐﯿﻪ ؟

ﮔﻔﺘﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻭﺳﺘﻢ !

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻋﻄﺎﺀ ﮐﯿﻪ؟

ﮔﻔﺘﻪ : ﺷﺮﯾﮏ ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ !

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﯿﺜﻢ ﮐﯿﻪ ... ؟

ﻣﯿﺜﻢ ﺗﻮ ﮔﺮﻭﻩ ﻭﺍﯾﺒﺮﻩ ...

ﺩﺍﻧﯿﺎﻝ؟ ... ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﺩﻭﺳﺘﻤﻪ !

ﻓﺮﺯﺍﺩ؟ ... ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺁﺭﺍﯾﺸﯽ !

ﻣﺠﯿﺪ؟ ... ﺗﻌﻤﯿﺮﺍﺕ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ !
ﺍﻣﯿﺪ ...
ﮐﺮﯾﻢ ...
ﺳﭙﻬﺮ ...

ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﯾﺪﻩ !

ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺳﻤﯿﺮﺍ ﮐﯿﻪ !! ؟؟؟

ﮔﻔﺘﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺳﻤﺘﻮ ﺩﺧﺘﺮ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺷﮏ ﻧﮑﻨﻪ !!!

ارسال در تاريخ شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر
 
گــاهـــی
پـــــروانــه ها هــــم
اشـتـبــاهی عـــاشـــــق مـی شـــونــــد
بـجـای شــــمــع
گــــرد ِچـــراغــهای
بــــی احســـا س خـیـابـــان مـــی میـــرنـــد
ارسال در تاريخ شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

0